تناسبی بین هیجان و عمل منطقی انسان وجود دارد. یعنی ما هر چه هیجانهایمان بالا برود آن عملی که انجام میدهیم ضعیفتر میشود. یعنی بدون پشتوانه فکری و عقلی و منطقی میشود. چون انگار هیجان، عنان تفکر را از انسان میگیرد. انسان نمیتواند آن گونه که باید و شاید فکر کند... گاهی اوقات ما هیجانهای مستمری داریم. من این بخش را خطاب به جوانهای خوب بگویم ... همیشه میگویم عشق خودش یک اختلال است. این عشقهایی که میگویند در یک نگاه عاشق میشوند...این یک اختلال هیجانی است... شاید یکی از پیچیدهترین مشاورهها، مشاوره جوانانی است که عاشق شدهاند ...دشوار است که سطح هیجانهای عاطفی بالای آنها را به یک سمت منطقی بیاورید... ما میگوییم اینها هیجانهایی است که انسان را از آن دریچه عقلانی خارج میکند... وقتی آدم دچار هیجان میشود به خودش و اطرافیانش ممکن است آسیب وارد کند. چون اینها حرفهایی میزنند که گاهی اوقات آزاردهنده است. رفتارهایی را انجام میدهند که آزاردهنده است. یعنی شما تصور کنید آن لحظهای که مرد از خانه بیرون برود و در را محکم به قهر به هم بزند. یا خانمی که داخل اتاق برود و در را محکم به هم بزند. این هم خود و هم دیگران را آزار می دهد. این نتیجه بروز آن هیجان است. یعنی ما نتوانستیم آن هیجان را کنترل کنیم. همان سخن آقا امیرالمؤمنین علی (ع) که میفرمایند وقتی خشمگین شدید از سه کار بپرهیزید. تصمیم نگیرید، امر و نهی نکنید، تنبیه هم نکنید.
یعنی ما گاهی اوقات در هیجان تصمیم که بگیریم، تصمیم بیجاست. نکته دوم این است که این فرد به خود هم آسیب میرساند. یعنی افرادی که دارای هیجان هستند این نیست که شما فکر کنید فقط دیگران دارند آزار میبینند. یعنی خود فرد هم به مراتب شاید از دیگران بیشتر دچار آسیب بشود. آن جوانی که با هیجان میرود یک انتخاب غلطی در ازدواج میکند، دیگران اذیت میشوند جای خود، این خودش هم بعدها اذیت می شود... گاهی اوقات جوان در سال اول ازدواج در مشاوره اشک میریزد که من چه غلطی کردم، چه اشتباهی کردم این انتخاب را انجام دادم... .
نظر شما